چرا اگر کسی به کسی نسبت زنا داد و چهار شاهد بر آن اقامه نکرد، بایستی هشتاد شلاق بخورد و شهادت او بعد از آن قبول نشود و او عندالله فاسق شمرده شود؟ در حالیکه می دانیم طرف، فساد اخلاق [را واقعاً] مشاهده کرده و برای مبارزه با فساد، [این] نسبت را داده است! هر انسانی و هر مسلمانی بر اساس انسانیت و یا اسلامیت، تحت حکم عام «کلکم راع و کلکم مسئول» [می باشد و] نسبت به دیگری، حالت داور فوتبال دارد که کارت زرد و سرخش اعتبار دارد. [ اما: ]
«ان الله جعل لکل شیء حداً و جعل علی کل من تجاوز الحد حداً»
(همانا خداوند برای هر چیزی حدی قرار داد و برای هرکسی که از آن حد تجاوز کند [نیز] حد قرار داده است)

آنکه به دیگری نسبت زنا داد، بدلیل آنکه می خواسته با فساد مبارزه کند، کارت زرد یا سرخ خود را نشان داده است. این همان «حدّی» است که خداوند برای هر چیزی قرار داده است. زنا، محکوم بوده و «نسبت دهنده»، برای مبارزه با فساد قیام کرده. اما چون چهار شاهد ندارد، از «حدّ» تجاوز کرده است و برای متجاوز از حدّ، حدّ شلاق و مجازات های مدنی دیگر وضع شده؛ زیرا متهم، حقوق مدنی دارد. تا چهار شاهد بر علیه او شهادت ندهند، حرمت او محفوظ است و «نسبت دهنده»، حرمت شکنی کرده و «بند تسبیح» را خواسته پاره کند؛ [لذا] هشتاد شلاق و عدم قبول شهادت او، کوتاه کردن دست اوست. دیواری باید حائل میان «نقد» و «تخریب» باشد. اگر قرار است «نقد» آزاد شود، باید حد مجازات «تخریب» مشخص شود و اجراء گردد و الّا مصونیت «بند تسبیح نظام» در خطر پارگی قرار می گیرد.

در ماشین، ترمز در اختیار راننده است و در فوتبال، کارت سرخ و زرد در اختیار داور است؛ [اما] در قطار، ترمز در اختیار همگان است. در ادیان الهی نیز، کارت سرخ و زرد در اختیار همگان است و همه وظیفه ی امر به معروف دارند. در قطار، هرکس بی جهت ترمز قطار را بکشد جریمۀ نقدی دارد. پس باید برای کاربران کارت های زرد و سرخ، حد و حدودی تعریف شود و برای متجاوز از حدّ، جریمه ای مقرر گردد. در مسالۀ نقد رهبری باید توجه داشت که [همانطور که] نقد و تخریب در مورد فرد، دیوارِ بلندِ هشتاد شلاق را در پی داشت؛ پس در امر رهبری، تخریب، مجازات تخریبِ همه افراد را در پی دارد؛ چون «همه» به هم می ریزند و «همه» آسیب می بینند.

در فوتبال، نقد هریک از بازیکن ها امر رایجی است. اما نقد داور پیامدهای کمرشکن برای نظام فوتبال دارد. زیرا ابهت و کاریزمای شخصیت اوست که فوتبال را با ابهت و ممتاز می کند. داور باید نقش الماس را در شیشه بری داشته باشد. چندین نسل از شیشه برها از یک الماس استفاده می کنند؛ خط می اندازد و خط بر نمی دارد!
آیا در جامعه هم خط انداختن و خط بر نداشتن بدلیل صلابت مسئولان است یا به حریمی است که به کمک قوانین حمایتی برای آنها قائل می شویم و یا به هر دو دلیل؟ شکی نیست که اگر صلابت خود مسئولین نباشد، صیانت قوانین حمایتی به تنهایی کارساز نیست و اگر صیانت قوانین حمایتی نباشد، صلابت به تنهایی امنیت شغلی برای مسئول فراهم نمی آورد. هرکس به فراخور اهمیت کارش نیاز به «صلابت کسبی» و «حرمت قانونی» دارد.

داور را مجموعه ای از کارشناسان به صورت محرمانه نقد می کنند. اگر نقد آنها نباشد، اصلاح امر داوران و رفع کاستی های آنان، جامۀ عمل نمی پوشد و اگر رسم شود که همه داور را نقد کنند، داور شایسته، ایمنی نخواهد داشت و قبول مسئولیت نمی کند و بازیکن ها وقتی دیدند به جای نقد خودشان، نقد داور امکان پذیر است به جای اصلاح خود به تخریب داور می پردازند و اصلاح نمی شوند.
«استبداد»، اصرار بر راه کج و غلط است وگرنه «صلابت» در راه صحیح، به هیچ وجه استبداد نیست. نباید فراموش کنیم که دشمن کارهای زشت خود را در قالب برنامه های قشنگ به فروش می رساند. «سمّ قاتل آزادی و شرافت» را در بسته بندی شکیل به عنوان «راه برای مبارزه با استبداد و خودکامگی» عرضه می کند.

در قضیه نقد رهبری نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسأله غیبت و ظهور را. امام یازدهم مورد سؤال و نقد واقع می شود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است؟ امام در جواب می گوید: «اگر امامت امر مستمری است و شما به آن پایبندید چرا این سؤال از اجداد من نشد؟» و از آن پس، دستور می دهد پرده سیاهی در اتاق ملاقات نصب شود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو می کنند و از آن زمان غیبت آغاز شد.

اخیراً که مردم از خواب غفلت بیدار شدند و امام امت به عنوان وکیل امام زمان روی کار آمد، جنگ هشت ساله این همه شهید و مجروح داد و با قبول قطعنامه پایان یافت و امام تمام مسئولیت آن را به عهده گرفت. همه خانواده شهداء و دیگران به نفع امام راهپیمایی و تجدید بیعت کردند. باید مواظب «کلمه حق یراد بها الباطل» بود.

@haerishirazi