ما خودمان را انکار می کنیم تا از مسئولیت ها شانه خالی کنیم.

علی صفایی حائری - صراط


اردیبهشت ماه بود تقریبا سید به من زنگ زد و آمدم کنار سالن مطالعه و سید اومد بیرون بعد شروع کرد. گفت برا تابستونمون کاری انجام بدیم و جایی مشغول به کار باشیم. 

عید مبعث بود بچه های کامپیوتریو جمع کرده بودم اتاق ۳۰۹ رفتیم. محمد محمدی و امیرحسین زارع و مهدی شکرگذار و سیدمحسن طبسی و کیوان و امیر وحامد هم آخر شب اومد. بقیه هم ناهماهنگی شده بود. هییی. به هر حال. اونجا صحبت میکردیم. مهدی از پارسیوت میگفت و اینکه تابستون اونجا بوده. یه استارتاپ iot. بعد امیر حسین در کلی کلی در مورد النون و کاساندرا صحبت کرد. خیلی هیجان انگیز. چند روز قبل هم کارگاه بیگ دیتا بود دانشکده و استاد حبیب زاده اومده بود و هم در مورد Hadoop هم کاساندرا خیلی صحبت کرد و واقعا جلسه جذاب و شور انگیزی بود.

خلاصه سید اینو که گفت گفتم بریم با امیرحسین یه صحبتی بکنیم. همون سالن مطالعه پایین بود کنار اسانسور های سلف داشت تحلیل سیستم میخوند. معلوم بود یکم خسته بود. کمی صحبت کرد و از النون پرسیدیم و اینکه چطوره. صحبت هاش در راستای همون دور همی بود که سید ناغافل رفته بود خونشون و نمونده بود خوابگاه. 

خلاصه اومدیم بیرون. من چند تا شرکت خوب سایتاشونو نشون کرده بودم. ایمیل هاشونو در آوردم و کنار چمنای بلوک ۵ نشستم و با سید ایمیل مینوشتیم و ارسال میکردیم به اون آدرسا. میپرسیدیم که کارآموز میگیرید یا نه. 

اخرش از ۴ ۵ تا ایمیل فقط النون جواب داد و گفت کارآموز میگیریم و بعدها اعلام خواهیم کرد.

گذشت و میانترم ها هم تموم شد و سید همچنان پیگیرتر از همه بود. میگفت تابستونمون هدر نره.

بعد یه مدت که بچه های دیگمون هم که شک داشتن یا نمیخواستن هم موافق شدن و افتادن دنبال کار سید گفت من نمیتونم بیام. گذشت آخرا دوباره سید گفت میمونم.

بگذریم حال این ماییم و نای بی نوایی

بسم الله اگر حریف مایی


تو الکامپ سیدو دیدم گفتم پروژه داریم میزنیم با جنگو. گفت بلد نیستم. خشکم زد. خوب بخون. گفتم من شنبه بلد نبودم دوشنبه سایت بالا آوردم.

بخونید خوب همه رو میگم.