بلیط اتوبوس را برای چهارشنبه شب گرفتم. اتوبوس مان بود که خیلی نسبت به اسکانیا راحت تر است. صندلی محبوب من هم آن تک صندلی انتهای اتوبوس است. یک سفر آرام را در پیش دارم.
شب به همراهی اقاجان رفتیم ترمینال و بلیط را چاپ کردیم. اتوبوس عوض شده بود. پرسیدم گفتن اتوبوس عوض شده و یک درسای صفر و نو است. باشد... حالا اگر مان نبود اصلا از این جا نمیخریدم ها ولی حالا باشد.
زود رسیده بودم. سوار که شدم یک مادر و دختری امدند و دنبال صندلی میگشتند. گفتند میشود جایم را دخترش عوض کنم. اخر مگر فرقی دارد؟ باشد شما بیایید اینجا من میروم آنجا. دو صندلی جلوتر بود. نمیدانم دیگر فرقش چیست اما گفتم بگذار راحت باشد.
سه نفر ردیف پشتی یک خانواده آمدند. بچه کوچکشان هم صندلی پشتی من نشست. صندلی ها مانیتور دار یا بهتر بگویم تبلت دار هستند و پسر بچه بازی کردنش گرفته و دارد با صندلی جلویی که من باشم و میخواهم استراحت کنم ور می رود! صندلی تکان میخورد. همان کار که برایم شبیه شکنجه بود اما انقدر تکرار شده که امروز دیگر اهمیتی برایم ندارد. خیلی هم بچه پر سروصداییست و بازی اش را بلند بلند برای پدرش گزارش می‌کند.
خواستم صندلی را بخوابانم. دیدم هفت سالش نشده. ازش اجازه گرفتم. پسرک ماتش زد اما پدرش اذن داد. پشتی را خواباندم اما جاپاها بالا نمی آیند. اهرم این ماشین صفر خراب است! خیلی بد است که انسان به دروغ اعتیاد پیدا کند. امان.
مشکل که فقط اینها نبوده. همین یک ساعت پیش زنگ زدند و لپ تاپ دسته گلی که فروخته ام را که الان به طرز مرموزی مشکلات عدیده ای پیدا گرده را جلوی چشمم آوردند. نیم ساعت حساس قبل خداحافظی با خانه را درگیر آن بودم. پنج دقیقه ای آش مامان پزم را خوردم و راهی شده بودم.

الان کمی آسودگی خاطر پیدا کرده ام. دارم محاسبه می کنم. این دو ساعت پر نشنج شایسته من نبود. نباید با این رویداد های پیش پا افتاده اینقدر آرامشم را از دست می دادم.
میگوید مومن را همیشه کسی هست که اذیت بکند. خدا را شکر میکنم و این همه محبت خدا به من قلبم را آتش می زند. خدای درجه یکی داریم. تنها کسی که شایسته دوستی آدم است. امیر علی چند روز پیش که داشتیم نقاشی هایش را میدیدیم حرف عمیقی را گفت. پرسیدم نعمت چی هاست. چند تا نعمت بگو. گفت "خدا خودش نعمت است". واقعا. چرا دنبال شمردن نعمت ها هستیم. خدا خودش نعمت است.
دیدار خدا چه لذتی دارد خودش می داند. من کان یرجوا لقاء ربه فان اجل الله لآت. به به. چه لذت نزدیکی...