یک روز بلاتکلیف در مایکت میگشتم و چند اپ را نصب میکردم. چند تا شان کتاب های سیره شهدا و چند کتاب داستانی و از این قبیل اپ ها.
فراغتی که مسافت های طولانی تهران حاصل کرد باعث شده بود یکی پس از دیگری کتاب ها را مطالعه کنم و بعد حذفشان کنم. آخرین اپ از آن سری اپ ها مجموعه کتب استاد طاهرزاده بود. اپ ظاهر دلپذیری ندارد اما سعی کردم کمی با کتاب های ایشان آشنا شوم. اول کتاب گزینش تکنولوژی را خواندم. راستش زیاد چیزی دستگیرم نشد و نفهمیدم بالاخره من مهندس کامپیوتر چه کاری را باید و چه کاری را نباید انجام دهم. مباحث انتزاع بالایی داشت. 
کتاب دوم سراغ جایگاه رزق انسان در هستی از سری کتاب های سلوک دینی رفتم. ناباورانه دیدم که این کتاب همچو باران رحمتی بر روح تشنه ی من باریدن گرفت. کتابی با محوریت روایات و آیات و شرحی به لحن دلسوزانه ی یک آموزگار و مزین به اشعار بلندپایه ی فارسی از مولوی و حافظ و سعدی.
این کتاب زندگی من را به کلی دگرگون کرد. حس رضایت و آرامشی که روایات راهبردی این موضوع در من پدید آمد. احساس میکنم اجازه گرفته ام تا دوباره متولد شوم و زندگی نویی را آغاز کنم.
استاد را نمی شناختم اما از حاجاقا سلیمانی که پرسیده بودم خیلی تایید گرده بودند. بیشتر دقت کردم و دیدم دیدار اخیر حضرت اقا که با موضوع تمدن اسلامی بوده با همین معلم عزیز بوده. کتاب های دیگر ایشان هم از سری سلوک دینی را کمی بررسی کردم و دیدم تاب نمی آورم. فهرست کتاب همان چیزیست که من میخواستم. بلادرنگ بااینکه کلی پروژه سرم ریخته است رفتم پاتوق کتاب و ۶ کتاب انتشارات ایشان یعنی لب المیزان را تهیه کردم. چه اسم بجایی. لب مطالب تفسیر والای المیزان علامه ی بزرگوار. سخنرانی های آیت الله عابدینی هم که به جانم مینشست از همین تفسیر مرجع داشت. وه که چه گنجینه ایست المیزان.
صفحات انتهایی کتاب رزق را خواندم و کتاب را تمام کردم. این کتاب همیشه برایم زنده است چون هر روز در من جاریست. کتابی که میتوانم به آن "دین و زندگی" بگویم. افسوس که این منابع بینظیر را گذاشته اند و در کتب درسی حرف های خنثی و عقیم را مطرح کرده اند. رزق که از کلیدی ترین مسائل زندگی است در این کتب دین و زندگی چرا جایی ندارد؟
کمی که تامل می کنم میبینم که سال سوم هم یکی از سخنرانی های استاد عزیزرا تصادفا بارگیری کرده بودم و آنقدر برایم دلنشین بود که چندین بار شنیدم. منتها امان از غفلت. امان از غفلت. هر چه که امروز برایم بسیار با ارزش است را روزگار قدیم خدا نشانم میداده اما مگر غفلت مجال پیشرفت می دهد؟
خدای مهربان از غفلت به تو پناه می آورم. خدایا عقل مارا کامل گردان تا همچون خردمندان مراقبه داشته باشیم. خدایا غبار توهم را از من دور کن و روشنایی بصیرت بده. الهی لاتسلط علی حسن ظنی قنوط الایاس.