وبلاگی برای حرف دل یک پساکنکوری

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

غنی از محتوا

بیانات امام در جمع دانشجویان اردیبهشت ۹۶


این روز ها دیگر خیلی بیشتر کتاب میخوانم، سخنرانی گوش میدهم، مطلب و تحلیل و خبر میخوانم.

۱۵ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن فراهانچی

زیارت بی معرفت

از آبعلی که طرح ولایت بود برگشتیم. خییلی خسته بودم. علی میخواست بره قم داشت مخ بچه ها رو میزد که باهاش برن. مخ من و سید خرد شد.

غسل زیارت کردم و نشستیم ماشین علی ،اون پیکان-مرد، و رفتیم.

ظهر رسیدیم و رفتیم خونه علی اینا. تو راه دو تا خربزه کوچیک میخواستیم بگیریم طرف ۴ تا انداخت بهمون! دو تا از خربزه ها رو سه نفری خوردیم و خوابیدیم تا عصر. عصر رفتیم جمکران. صبحش رفتیم حرم و علی رفت دنبال کارای اداریش و من سیدو بردم حرمو گشتیم و علمای مدفون رو زیارت کردیم و مدرسه فیضیه رو هم دیدیم. اینبار فقط اذن ورود خوندم و گفتم اینبار یه زیارت بی معرفت کنم. رفتم و دستمو به ضریح زدم و متبرک کردم. روحیه ام عوض شد.

پیش حاجاقا عبیری تو دانشگاه علوم پزشکی قم رفتیم. 

صحبت ها اولش به نظرم کاملا بی معنی و بی سروته بود اما آخرش واقعا دیدم کلی بهم اضافه شده.

دو سه تا کار جریان ساز تو کل کشور باید انجام داد. --تو کار باید چنین دیدی داشت

نامه امام علی به امام حسن رو آدرس داد. 

یا ستون باش یا به ستون تکیه کن

ای بی خبر در هرچه هستی زود باش --مذمت شاخه به شاخه پریدن

حدیث داریم اگر چهل روز بر آدم بگذره و عالمی نبینه قلبش میمیره

برگشتنی علی گذاشتمون شاه جمال و بین راهی سوار اتوبوس تهران شدیم و اومدیم.


۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن فراهانچی

بلاگ دات آی آر، وفاسیز گؤزل

ایکی ساعات مطلب یازمیشدیم بلاگ هنگ ائلهدی گئتدی.

بابا بیر دانا WebStorage گؤیون مطلب لریمیز اوشماسین.

عجب ایش دی ها.

حله بیر عکس سالدیم اونی یوللیرام. مرسی اه

۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن فراهانچی

تکبر پنهان

    ممکن است یک نفر استاد باشد و به دانشجوی خودش تواضع کند و تکبر خودش را نشان ‌ندهد. اگر یک شاگرد، به استادش تواضع کند، هنوز اتفاق فوق العاده‌ایی در پاکی از تکبر، نیفتاده است. اما اگر یک دانشجو هم‌کلاسیش از او جلو زده باشد و عضو هیئت علمی ‌شده باشد، آیا حاضر است در برابر او تواضع کند؟ اینجا کار سخت‌تر می‌شود. و از این سخت تر؛ جایی است که خدا کسی را بر تو ترجیح دهد. آنگاه قصه هابیل و قابیل پیش می‌آید.

    ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    محسن فراهانچی

    شما جیب ما رو نزن ...

    بعد جلسه الگو نماز مغرب عشا رو تو مقبره شهدا خوندیم. علی داشت میرفت اسلام ناب. منم باهاش رفتم. صحبت کرده بودیم که نمایشگاه الکامپ بریم. پرسیدم از اونجا نزدیکه؟ گفت آره و صبح با هم میریم. منم توفیق شد برم دوره فخیمه اسلام ناب رو هم زیارت کنم. محمدرسول حیدری و کبلایی و سجاد هم بود با کلی علم و صنعتی دیگه. کبلایی نشسته بود کلاس علمی...! از پنجره کلاس گوش میدادم. تو سونای بخار شده بود. چطوری داشتن تحمل میکردن نمیدونم. صحبتاش مثل صحبت های FDM بود. یه سر و گردن بالاتر از جو های بی سروته رسانه ها و به مراتب سخیف تر در برابر الگوی مترقی اسلامی ایرانی پیشرفت.

    علی صدام کرد بریم بیرون یه چیزی بخوریم. یه بنده خدایی بود به نظرم مسئول دوره بود. نشستیم علی باهاش صحبت میکرد و .... برای استادهای فردا صبح داشت تاکسی هماهنگ میکرد که از قم بیاردشون. فکر کنم ۷ ۸ تا تماس اینور و اونور گرفت که حل کنه. چقدر پیچیده! 

    علی از اردو جهادی صحبت میکرد. مثل همیشه خنده دار و جذاب.

    برگشتم تو کلاس تموم شده بود اومدم از پشت پیش صادق گفتم «کلاسی بشین که به گروه خونیت بخوره» درجا برگشت دستمو گرفت گذاشت تو دست علیرضا. گفت آشتی کنید. گفتم من با ایشون به اندازه کافی صحبت حضوری و تلگرامی و ارشادی و انذاری داشتم الان منتظر اقدام و عمل ایشونم. دوما الان مشکلی وجود نداره.

    شب داشتم راه میرفتم سمت یه پنجره ای دری که بخوابم جلوش. مهدی شمسیان اومد پرسید پتو داری. گفتم نه. رفت یکی از پتو های خودشو داد به من. 

    صبح تا ۱۰ خوابیدم. نه اینکه خسته باشم یا نه اینکه کلا تنبل باشم. انگیزه ای نداشتم برای بلند شدن. رفتم کلاس بچه ها رو پیدا کردم. طبقه دوم بود. طرح کلی داشتن میخوندن. استاد هم که علم و صنعتی مشکاتی بود از اول تا آخر خودش صحبت میکرد. کاری ندارم. بین حرفاش گفت: «مثل بچه مذهبی ها هرکی تو خوابگاه مریض بشه برن عیادتش...» گفتم بچه نفهما عیادت نخواستیم، همین که پشت سر مریض که چند روزه پیداش نیست تو جمعشون حرف درنیارین.

    لعنت بر ظالمان

    ۱۲ اینا بود رفتیم سمت الکامپ

    ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    محسن فراهانچی

    ما خودمان را انکار میکنیم...

    ما خودمان را انکار می کنیم تا از مسئولیت ها شانه خالی کنیم.

    علی صفایی حائری - صراط


    اردیبهشت ماه بود تقریبا سید به من زنگ زد و آمدم کنار سالن مطالعه و سید اومد بیرون بعد شروع کرد. گفت برا تابستونمون کاری انجام بدیم و جایی مشغول به کار باشیم. 

    عید مبعث بود بچه های کامپیوتریو جمع کرده بودم اتاق ۳۰۹ رفتیم. محمد محمدی و امیرحسین زارع و مهدی شکرگذار و سیدمحسن طبسی و کیوان و امیر وحامد هم آخر شب اومد. بقیه هم ناهماهنگی شده بود. هییی. به هر حال. اونجا صحبت میکردیم. مهدی از پارسیوت میگفت و اینکه تابستون اونجا بوده. یه استارتاپ iot. بعد امیر حسین در کلی کلی در مورد النون و کاساندرا صحبت کرد. خیلی هیجان انگیز. چند روز قبل هم کارگاه بیگ دیتا بود دانشکده و استاد حبیب زاده اومده بود و هم در مورد Hadoop هم کاساندرا خیلی صحبت کرد و واقعا جلسه جذاب و شور انگیزی بود.

    خلاصه سید اینو که گفت گفتم بریم با امیرحسین یه صحبتی بکنیم. همون سالن مطالعه پایین بود کنار اسانسور های سلف داشت تحلیل سیستم میخوند. معلوم بود یکم خسته بود. کمی صحبت کرد و از النون پرسیدیم و اینکه چطوره. صحبت هاش در راستای همون دور همی بود که سید ناغافل رفته بود خونشون و نمونده بود خوابگاه. 

    خلاصه اومدیم بیرون. من چند تا شرکت خوب سایتاشونو نشون کرده بودم. ایمیل هاشونو در آوردم و کنار چمنای بلوک ۵ نشستم و با سید ایمیل مینوشتیم و ارسال میکردیم به اون آدرسا. میپرسیدیم که کارآموز میگیرید یا نه. 

    اخرش از ۴ ۵ تا ایمیل فقط النون جواب داد و گفت کارآموز میگیریم و بعدها اعلام خواهیم کرد.

    گذشت و میانترم ها هم تموم شد و سید همچنان پیگیرتر از همه بود. میگفت تابستونمون هدر نره.

    بعد یه مدت که بچه های دیگمون هم که شک داشتن یا نمیخواستن هم موافق شدن و افتادن دنبال کار سید گفت من نمیتونم بیام. گذشت آخرا دوباره سید گفت میمونم.

    بگذریم حال این ماییم و نای بی نوایی

    بسم الله اگر حریف مایی


    تو الکامپ سیدو دیدم گفتم پروژه داریم میزنیم با جنگو. گفت بلد نیستم. خشکم زد. خوب بخون. گفتم من شنبه بلد نبودم دوشنبه سایت بالا آوردم.

    بخونید خوب همه رو میگم.

    ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    محسن فراهانچی

    بی اختیار

    خودتان قضاوت کنید.

     


    دریافت

     

    بنده گفتم کرسی های آزادفکری را در دانشگاه ها به وجود بیاورید، خوب شما جوان ها چرا به وجود نیاوردید.

    ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    محسن فراهانچی